جدول جو
جدول جو

معنی خوک ماهی - جستجوی لغت در جدول جو

خوک ماهی
دلفین، نوعی ماهی بزرگ پستاندار به طول سه متر و تیره رنگ سری شبیه خوک و دهانی دارای دندان که در اقیانوس هند و مناطق حاره زندگی می کند آن را برای روغنش صید می کنند، خوک دریایی
تصویری از خوک ماهی
تصویر خوک ماهی
فرهنگ فارسی عمید
خوک ماهی
خنزیرالبحر، دخس، (منتهی الارب)، سوس بزبان هندی، (از منتهی الارب)، نوعی جانور دریایی است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوش ماهی
تصویر گوش ماهی
صدف، غلاف صدف، گوش دریا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوک دانی
تصویر خوک دانی
جایی که در آن خوک ها را نگه داری می کنند، کنایه از جای کثیف
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
برج حوت:
تا که آن سلطان به خان ماهی آید میهمان
خازنان بحر در بر میهمان افشانده اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
صدف را می گویند و آن غلاف مروارید است، (برهان)، نوعی است از صدف که به گوش ماهی ماند، (رشیدی)، گوش دریا، (آنندراج)، حرج، (مهذب الاسماء)، ذبل، (منتهی الارب)، صدف، (بحر الجواهر)، منقاف، نوعی گوش ماهی، (از المنجد)، ودع، ودع، (بحرالجواهر) :
مرا یک گوش ماهی بس کند جای
دهان مار چون سازم نشیمن،
خاقانی،
من و گوشۀ کهتر از گوش ماهی
که گیتی چو دریا مشوش فتاده است،
خاقانی،
چنان تنگی در او از جوش ماهی
که نبود جای در در گوش ماهی،
سلیم (از آنندراج)،
شد از موج آن بیکران بحر قیر
پر از گوش ماهی هزارآبگیر،
ملاعبداﷲ هاتفی (از آنندراج)،
، پیاله که از صدف سازند، (برهان)، پیالۀ صدفی، (رشیدی)، پیالۀ شراب ازصدف، (از مجموعۀ مترادفات ص 83) :
یک گوش ماهی از همه کس بیش ده مرا
تا بحر سینه جیفۀ سودا برافکند،
خاقانی،
یک گوش ماهیی بده از می که حاضرند
دریاکشان ره زده عطشان صبحگاه،
خاقانی،
باده به گوش ماهیی بیش مده که در جهان
هیچ نهنگ بحرکش نیست سزای صبحدم،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
خوش رفتاری در اسب و چارپا. راهواری. غیرحرونی. غیرسرکشی با تندروی
لغت نامه دهخدا
(حَ ضِ)
حوض آب و آن برج حوت است. (برهان) :
عریان بحوض ماهی سوی بره روان شد
همچون بره برآمد پوشیده صوف اصفر.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
دهی از دهستان سمیرم پائین بخش حومه شهرستان شهرضا. متصل براه حوض ماهی به مبارکه. کوهستانی و معتدل. سکنۀ آن 439 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(رْ / رِ)
استخوان ماهی. (آنندراج). تیغ ماهی. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 384)
لغت نامه دهخدا
عمل خاک مال کردن و خاک مال شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از خود مانی
تصویر خود مانی
خصوصی بی تعارف و تکلف صحبت خودمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش ماهی
تصویر گوش ماهی
غلاف صدف را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش ماهی
تصویر گوش ماهی
صدف، غلاف صدف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوک دانی
تصویر خوک دانی
محلی که خوکان در آن زندگی کنند، جایی کثیف و نامناسب برای زندگی و سکونت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوش ماهی
تصویر گوش ماهی
صدف
فرهنگ واژه فارسی سره
شستن ظرف با خاک و آب برای از بین بردن چربی
فرهنگ گویش مازندرانی